اشعار ویژه آن بانوی پاک و نورانی
مدینه،مادر تنها،چهار صورت قبر
نشسته اند شبیه چهار سنگ صبور
و قطره قطره فرو می خورند در دل خود
مدینه مانده که این چیست در کنار بقیع
برای عقده گشودن در این مصیبت سخت
تو را نمی برد از یاد ،تا همیشه ی درد
***
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
در فصل غم،فصل خسوف ماه خونین
تا آسمانها میرود دلمویه هایت
این روزها با دیدن حال تو بانو
هر روز اشک و آه، حق داری بسوزی
می دانم اینجا بارها با دست لرزان
تاریخ را می گردم ـآری ـ تا ببینم
اینجا به همراه لب خشک تو مادر!
دوباره زمزمه غم ز سینه می آید
که سوز ناله به سودای چشم تر برده
ز سوز ناله ام البنین خبر داده
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم